این روزها خیلی به این جمله فکر میکنم و به اینکه همیشه این جمله رو از عمق وجودم میگفتم! یادمه گاهی از ته دل میگفتم خدایا ! من اصلا نمیخوام که کسی رو غیر از تو داشته باشم! به این معنا که دوست دارم فقط خودت عهدهدار این بنده حقیر باشی.
پریسا میگفت وقتی خدا، بندهاش رو خلق میکنه، ولایتش رو میذاره به عهده پدر و مادرش، و وقتی پدر و مادرش رو ازش میگیره دیگه خودش مستقیم ولیّ بندهاش میشه؛ شاید اینها رو برای آرامش دلِ من میگفت!
ولی من علاوه بر "الهی و ربی من لی غیرک؟" (فرازی از دعای کمیل) این دفعه به "یا ولیّ من استولاه" (فرازی از دعای جوشن کبیر) هم فکر کردم! من این دو فراز رو تو تقویم روزهای روشن زندگیم نوشته بودم!
و حالا منم و امتحانی که روزی ایمانم بود! ای خدای مهربونم! تو کمک کن تا باز هم از صمیم قلب بتونم اینها رو به زبان بیارم. رحم کن بر بنده روسیاهی که همه داراییاش تو هستی.
*****
کلاس اول راهنمایی بودم، با دوستم سمانه، مسابقه ماست خوری شرکت کرده بودیم! آخرش که اومدیم دست و صورتمون بشوریم، ساعت مچیام رو باز کردم و بعدش هم همونجا کنار آبخوری جا گذاشتمش و بعد هم گم شد! یهو همه خوشی مسابقه به کامم تلخ شد. وقتی داشتم م برمیگشتم خونه، مامان ما دو تا رو تو کوچه دید، همونجا پرسید محبوبه چرا ناراحتی؟ تو عالم بچگی با خودم گفتم مامان از کجا فهمید من ناراحتم؟ خوب صورت منو ندید که! غافل از اینکه دل مهربونِ مادر از پیدا و پنهان دختر کوچکش همیشه با خبره.
بزرگ شدم و دانشجو
سال اول ارشد بودم یه روز زنگ زده بودم با آروین خواهرزادم حرف میزدم، گفتم ببین خاله من با اینکه چندین ساله خودم یاد گرفتم چطور زندگیم مدیریت کنم و اینجا تو گرگان تنها هستم و خانواده ازم دورند، باز هم همه اتفاقات زندگیم رو به مامانم میگم! گفت خاله واقعا؟ با خودم فکر کردم که آره واقعا و صادقانه من همیشه همه چیز رو با مامان در میون میذارم اصلا اگر بهش نگم انگار احساس خطا و اشتباه میکنم وجدانم درد میگیره! باز هم غافل از اینکه دلِ مهربونِ مادر همیشه از پیدا و پنهان دخترش، هر چند هم بزرگ شده باشه، با خبره!
*****
امشب بیستمین شبی است که من در غم از دست دادن مادر عزیزم داغدار شدم. مادری که بعد از پدر همهی امید زندگی من بود ولی خیلی زود منو تنها گذاشت. مادر باهوش و مستعد و مهربون و مدیر و مدبر و همه چی تموم من!
پ.ن: توصیف این روزهای من شده این دو بیت :
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
*****
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا جان رسد به جانان، یا جان ز تن در آید
رو ,هم ,تو ,باز ,اینکه ,مادر ,باز هم ,لی غیرک؟ ,فرازی از ,از دعای ,من لی
درباره این سایت